دلم واسه کهریزک نتگ شده ..........واسه فرشته ربابه خدیجه .......واسه همشون

یه عشق غریب یه حرارت ملایم یه اشتیاق و یه تشویش توام با ارامشی ظریف همه وجودمو گرفته جرات داشته باش به چشمام نگاه کن ....نگاه هاتو خریدارم ...منتظر یه جرقه از جانب توام به من فرصت زندگی بده ...من همه چیو باختم ...حالا که حس می کنم تو از اول هم عشق من بودی از همون چهار سال پیش از همون شب ....آخه تو چرا اینقدر نجیب و پاکی...چرا من رو اسیر این همه ساده گی کردی؟؟ من رو دریاب عزیز دلم به چشمهام نگاه کن ....

کاش جرات داشتی و دستم و میگرفتی و به تنهایی هات می بردی ...کمکت می کردم و کمکم می کردی...به عشقت دارم با لحظه ها سر می کنم ...به عشق اینکه واقعا حدسم درست باشه