-
بودن ....
سهشنبه 27 مردادماه سال 1394 03:49
اولی عاشق چشاش شدم چشای سبز و گیراش دست و دلم بدجور میلرزید وقتی می دیدمش یادش به خیر تاریخ و ساعت روزهایی که میدیدمش تو یه دفترچه کوچیک یاداشتش می کردم ،یک عشق کاملا یکطرفه یکبار فقط باهاش حرف زدم ....الان هم که اگه ببینمش خجالت می کشم . دومی عشق دو طرفه از اون عشق ها که واسه هم نامه می نوشتیم ازون عشق ها که کافی بود...
-
....
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 13:50
کاش باهامون میومدی ،دلگرمی منی به خدا دوستت دارم . اونشب که سرتو روی پام گذاشتی و دستام رو می بوسیدی بیشتر از اینکه از بودنت لذت ببرم ،از خودم لذت بردم ،حس اینکه شدم تکیه گاه کسی ،اونم کسی که انده غروره لذت بخشه برام.حرفات خوب یادمه ،دردهاتو حس می کردم قبل از اینکه به زبون بیاری ، بهم میگی به تو که نرسیدم ولی یکی مثل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 01:02
شنبه 16 تیر ماه سال 1386 ۴ عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگیست عشق بازان جملگی دیوانه اند عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند عشق کو عاشق کجاست معشوق کیست جنبش نفس است که عشقش خوانده اند آنکه میمیرد ز شوق دیدن امروز ما گر بیابد بیشتر گر ببیند دلبران تازه تر عشق عالم سوز خاموش می شود چهره ی ما هم فراموش می شود سنگ قبرم را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 تیرماه سال 1386 02:34
دلم واسه کهریزک نتگ شده ..........واسه فرشته ربابه خدیجه .......واسه همشون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 01:08
یه عشق غریب یه حرارت ملایم یه اشتیاق و یه تشویش توام با ارامشی ظریف همه وجودمو گرفته جرات داشته باش به چشمام نگاه کن ....نگاه هاتو خریدارم ...منتظر یه جرقه از جانب توام به من فرصت زندگی بده ...من همه چیو باختم ...حالا که حس می کنم تو از اول هم عشق من بودی از همون چهار سال پیش از همون شب ....آخه تو چرا اینقدر نجیب و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 تیرماه سال 1386 03:00
کاش جرات داشتی و دستم و میگرفتی و به تنهایی هات می بردی ...کمکت می کردم و کمکم می کردی...به عشقت دارم با لحظه ها سر می کنم ...به عشق اینکه واقعا حدسم درست باشه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 03:30
می دونم عاشقم شدی ...چرا ازم فرار می کنی پس من منتظر نوام
-
ناگـــــزبرم....
جمعه 11 خردادماه سال 1386 02:08
باز آمــــدم خرامـــان تا پیــــش تو بمــــــیرم بی تو کـــــجا روم مـــن ای از تـو ناگـــــزبرم ای توبه ام شکســـته از تو کـــــجا گــــریزم ای در دلـــــم نشســـــته از تو کـــجا گریزم ای نور هــــر دو دیــده بی تو چگـــــونه بینم وی گــردنم ببســـته از تو کــــــجا گــــــریزم ای جان جان مســـتان ای گنج تنگدســتان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 00:31
عزیز دلم ...دلم تنگ شده واست...قربون دلت برم که پر درد بود ...کجایی که فقط می خوام نگاهت کنم ..عشق عزیزم ..فدای اون همه غم تو چشمات بشم ...یادته بهم می گفتی عوض شو ولی عوضی نشو...من عوض شدم خیلییم عوض شدم ...ولی به اون نگاه قشنگت قسم عوضی نشدم ...بوی وینستون لایت تمام وجودمو گرفته ...فقط واسه خاطر اینکه یادت دوباره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 13:12
من و تو واسه هم آرزوی محالیم ...زیاد به خودمون فشار نیاریم پس.........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 01:54
دلم تهی شده از عشق چاره یعنی مرگ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 00:36
و سکوتی سنگین اعماق وجودم را لرزاند ....دل من غمگین است...به دادش برسم یا که از بی کسی و تنهای بگزارم که بلرزد در خود؟؟؟؟ شام با بچه ها رفتیم آناهیتا ...چرا همش دلم یه جوری بود؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 01:11
بد جور دلم یه آغوش با یه لب داغ می خواد ...موسیقی متنشم صدای گرم نفس باشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 00:57
اه چقدر یهو دل تنگ همه اون روزا شدم .....دلم واسه کوچمون تنگ شده ...واسه خودم ..واسه .........................................................خیلی چیزا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 15:53
دوست دارم ولی به درد من نمی خوری.....خودتم می دونی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1385 23:28
ای عکس نشان رخ ماهی بودی بر تازه جوانیم گواهی بودی من پیر شدم لیک جوانی تو هنوز حقا که رفیق نیمه راهی بودی ای وای ده سال دیگه شایدم کمتر ...این دو بیت شعر رو با چه حصرتی می خونم ... هین الانشم دلم گرفت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 00:10
هر کاری بکنی باز نمی تونم ببخشمت ...تو عشق رو تو وجودم کشتی می فهمی لعنتی...بعد این همه ظلم که بهم کردی توقع نداشته باش همه چی یادم بره...کاری که تو با من کردی ...با هیچی نمی تونی ردشو پاک کنی با هیچی ...اگه اون جای حق نشسته ...ازش می خوام یه جوری بهت بفهمونه چی به سرم اوردی ...همه رویاهام همه اعتماد و همه اشتیاقم و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1385 00:18
دهنم تلخه تلخه ...درست مثل فکر کردن به تو و تو....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 22:25
زهره ...شقایق ...فراموشتون نمی کنم...حالم اصلا خوش نیست ده نخ سیگار پشت بند هم ...سرم رو داره منفجر می کنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1385 00:04
لجن ...گوه ...عوضی الهی ام اس بگیری الهی با زجر بمیری ...الهی هر چی بده خدا سر راهت بیاره ...سر راه اون عجوزه بنفش هم بیاره اون خواهر صلیته ات...الهی سیامک پر پر شدنتو ببینم ...الهی به قیمت اشکای من بلا سرت نازل شه ....چرا اینقدر خون به دلم کردی....چرا لجن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 09:33
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده. توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره : وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی،...
-
این آهنگو دوست دارم
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 19:40
سیمین بری گل پیکری آری از ماه و گل زیباتری آری همچون پری افسون گری آری دیوانه ی رویت منم چه خواهی دگر از من سرگشته ی کویت منم نداری خبر از من هر شب که مه در آسمان گردد عیان دامن کشان گویم به او راز نهان که با من چه ها کردی به جانم جفا کردی هم جان و هم جانانه ای امّا در دلبری افسانه ای امّا امّا ز من بیگانه ای امّا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 10:24
.... خوب می دونی چقدر دوست دارم...خوب می دونی دلم برات یه ذره شده...خوی می دونی چقدر دلم برات تنگه...خوب می دونی چی به روزم اوردی...اما باشه...اگه قراره اینطوری تو راحت باشی من قبول می کنم...عیبی نداره تو ازم می خواهی ببازم باشه من باختن رو می پذیرم...چون تو می خواهی..باشه گلم..و اونم این که تو ده سال دیگه هم دنبال...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 14:05
گاه گاهی که دلم می گیرد به تو می اندیشم خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب! تو همان نوگل دیرینه و من برگ زردی که فتاده است به خاک و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها هم چنان زیبایی! کاش می دانستی که چه کردی با من در همان لحظه که لبریز ز شوقت بودم چشم بر گرداندی و مرا سوزاندی من سراپا همه چشم تو دریغ از یک نگاه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1385 13:56
بوی وینستون لایت با بوی ملایم تنت .......وای عجب معرکه ای بود ...لبات نرم تر از اون چیزی بود که فکر می کردم ..احمق دوست داشتم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1385 13:15
توی یه صف مثه اعدامیا نشستن و چشم به در دوختن چه طعمی داره؟؟
-
دوستت دارم
جمعه 22 دیماه سال 1385 18:23
با حالتی شبیه جنون، با صدای بم با رعشههای ممتد و بیوقفه، دمبهدم، ذکری که لحظهلحظهی لبها شد و نوشت: باید که مال من بشوی، بی زیاد و کم باید جنابِ حضرتِ معشوق من شَوی تا من فدای حضرتِ معشوق خود شَوَم فرقی نمیکند، چه همینجا، چه هرکجا من مستِ چشمهات، تو دستی بزن بههم چشمان تو فرشتهی عدل الهیاند حکمی بکن، تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 10:27
بیا، گناه ندارد به هم نگاه کنیم ... و تازه، داشته باشد، بیا گناه کنیم نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد ... بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی ... تمام آخرت خویش را تباه کنیم برای سرخوشی لحظه هات هم که شده است ... بیا، گناه ندارد به هم نگاه کنیم هفته پیش دقیقا شنبه شب و چند شب متوالی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دیماه سال 1385 23:15
دلم برات خیلی تنگ شده لعنتی....حیف حیف و صد حیف که ..اه هیچی بابا دلم لک زده واسه اون بوسه هایی که هیچوقت حسش نکردم ولی خوب فهمیدم از چه نوع و التهابیه ...دلم لک زده واسه اون مهربونیات لعنتی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1385 01:44
روزمره گی وروزمرگی.......لنگ دوتا تراول صدیم با یکی از خودم داغونتر بریم چند روز گم و گور شیم